آخرین مطالب وبلاگ
افسوس که ایام شریف رمضان رفت
افسوس که ایام شریف رمضان رفت
سی عید به یک مرتبه از دست جهان رفت
افسوس که سی پاره این ماه مبارک
از دست به یکبار چو اوراق خزان رفت
ماه رمضان حافظ این گله بد از گرگ
فریاد که زود از سر این گله شبان رفت
شد زیر و زبر چون صف مژگان، صف طاعت
شیرازه جمعیت بیداردلان رفت
بیقدری ما چون نشود فاش به عالم؟
ماهی که شب قدر در او بود نهان، رفت
برخاست تمیز از بشر و سایر حیوان
آن روز که این ماه مبارک ز میان رفت
تا آتش جوع رمضان چهره برافروخت
از نامه اعمال، سیاهی چو دخان رفت
با قامت چون تیر درین معرکه آمد
از بار گنه با قد مانند کمان رفت
برداشت ز دوش همه کس بار گنه را
چون باد، سبک آمد و چون کوه، گران رفت
چون اشک غیوران به سراپرده مژگان
دیر آمد و زود از نظر آن جان جهان رفت
از رفتن یوسف نرود بر دل یعقوب
آنها که به صائب ز وداع رمضان رفت
صائب تبریزی
موضوعات مرتبط: مراسمات مذهبی ، ،
برچسبها:
جمعه يعنى ...
جمعه يعنى يك غزل دلواپسى***جمعه يعنى گريه هاى بى كسى
جمعه يعنى روح سبز انتظار***جمعه يعنى لحظه هاى بى قرار
بى قرار بى قراريهاى آب***جمعه يعنى انتظار آفتاب
جمعه يعنى ندبه اى در هجر دوست***جمعه خود ندبه گر ديدار اوست
جمعه يعنى لاله ها دلخون شوند***از غم او بيدها مجنون شوند
جمعه يعنى يك كوير بى قرار***از عطش سرخ و دلش در انتظار
انتظار قطره اى باران عشق***تا فرو شويد غم هجران عشق
جمعه يعنى بغض بى رنگ غزل***هق هق بارانى چنگ غزل
زخمه اى از جنس غم بر تار دل***تا فرو شويد غم هجران دل
جمعه يعنى روح سبز انتظار***جمعه يعنى لحظه هاى بى قرار
بى قرار بى قراريهاى آب***جمعه يعنى انتظار آفتاب
لحظه لحظه بوى ظهور مى آيد***عطر ناب گل حضور مى آيد
سبز مردى از قبيله عشق***ساده و سبز و صبور مى آيد
موضوعات مرتبط: درد و دل با آقا ، ،
برچسبها:
دلنوشته ظهور - دعا کن من هم بیایم به پیشواز تو !
مولا جان،
بار ها آمدی و نبودم
در تقلای این زندگی
نیازمند تو اما بی تو بودم !
بارها آمدی ونیامدم
بر دلم بارها نشستی و
بی تو بودن را گریستم
میدانم آمده ای...بسیار نزدیک...
پشت پلک هایی که توان باز شدن به روی زیبایت را ندارد...
پشت در، دلی که هنوز برای میزبانی تو پاک نشده...
میدانم آمده ای ...
دعا کن من هم بیایم به پیشواز تو !
موضوعات مرتبط: درد و دل با آقا ، ،
برچسبها:
دلنوشته ظهور - در انتظار شما ای طلوع پایانی
در امتداد خزان ، روزها زمستانی
و در غیاب شما ، آفتاب زندانی
جسارت است ولی یک سوال می پرسم
چقدر در پس پرده حضور پنهانی ؟
ببین برای شما جمعه ندبه می خوانند
نوادگان زمین خسته از پریشانی
چه وقت میرسد آقا نگاهتان باشد
برای شب زدگان آیت غزل خوانی ؟
چرا نمی رسی ای منتقم ببین امروز
به نیزه ها شده قرآن به دست شیطانی
دوباره پنجره ها ، زل زدن به غربت شهر
در انتظار شما ای طلوع پایانی
موضوعات مرتبط: درد و دل با آقا ، ،
برچسبها: